۱۳۸۹ آذر ۱, دوشنبه
۱۳۸۹ آبان ۳۰, یکشنبه
سخنرانی کوروش بعداز فتح بابل
به نام ایزد جان و خرد
ایزد یکتایی که لحظه به لحظه او را بیشتر درک میکنم
ای مردم بابل ما همه بندگان اهورا مزدا هستیم...ما نه پیروزیم و نه شکست خورده!ما امروز در سراسر این سرزمین پهناور
ایزد یکتایی که لحظه به لحظه او را بیشتر درک میکنم
ای مردم بابل ما همه بندگان اهورا مزدا هستیم...ما نه پیروزیم و نه شکست خورده!ما امروز در سراسر این سرزمین پهناور
همگی با هم برابریم...همگی آزادیم...و همگی پاکیم.ما همگی دوستیم ما تنها یک دشمن داریم و دشمن همه ی ما اهریمن است و
جز او دیگر سایه ای نیست.ما همگی نوریم...سربازان اهورامزداییم.از این لحظه من پادشاهی ام رابر این مبنادر تمام کره ی خاکی
در سراسر این خاک پهناور که به فرمان من است اعلام میکنم.از این پس نام شاهنشاهی ما هخامنشی خواهد بود و این را به یاد
پدر بزرگ عزیزم که بخشی از اندیشه های نیک او به من به ارث رسید به عاریه بر می دارم.ما از این لحظه اندیشه و دین هر کس
را محترم خواهیم دانست.هر کس به دین خودش خواهد پرداخت هر کس نتیجه ی انتخاب خود را خواهد دید.هیچکس حق تجاوز به
حقوق دیگری را ندارد از این لحظه تمام بردگان آزادند.من تمامی گناهکاران را از این لحظه بخشیدم هیچکش مغضوب من نیست
هیچ بابلی از آن چه بوده نترسد این یک بخشایش عمومی است.و زنان بالشاسر که در حرمسرای بابل بوده اند از این لحظه آزادند
مال و اموالی در حد بازرگانی ثروتمند به هر یک از شما داده می شود و بعد شما می توانیدبه هر جای ایران پهناور از هند تا مصر و
از توران تا یونان که خواستید بروید.شوهر شما مرده و شما وارثان او هستید داشته های شخصی خودتان را بردارید و از کاخ خارج
شویدتمامی خزانه ی بالشاسر در میان مردم همین شهر به مساوات تقسیم خواهد شد.میان مرد و زن پیر و جوان و کودک تمایزی
نیست.هر کس در قلمروی من به لطف اهورا مزدا زندگی میکند از حقی مساوی با همه برخوردار است.تمامی تبعیدیان با هزینه
حکومت هخامنشی به شهر و کشورشان باز خواهند گشت.و با هزینه ی هخامنشی شهر ها و معابدشان دوباره راه خواهد افتاد.من
تا زمانی که به تمام سخنانم جامه ی عمل بپوشانم در این شهر خواهم ماند.آری زمین مقدس است...ما نیز یک به یک مقدسیم...این
اهورا مزداست که ما را مقدس آفریده..و ما جهان زیبا را زیبا تر خواهیم کرد برای چنین هدفی همگان کار خواهند کرد...همه به دین و زبان خویش خواهند پرداخت و همه آزاد خواهند بود
حماقتی بنام نازیسم ایرانی
در خبرها خواندم که یک سایت هوادار هیتلر در ایران فعالیت میکند. سری به آن زدم و با یک نگاه همه چیز دستگیرم شد. حقیقت قضیه این است که هیچ سنخیتی مابین اخوندها و هیتلر وجود ندارد. فقط یک دشمنی کور با اسرائیل باعث شده است که آخوند کوته فکر به فکر پرستش هیتلر بیافتد. سطح فکر آخوندها و قهر و آشتی های شان با کشورهای جهان مرا یاد قهر و آشتی های زنهای همسایه مان در زمان قدیم میاندازد. به همان اندازه سبک و بی معنی. چون هیتلر با یهودی ها دشمنی داشته پس باید دوست آخوند باشد و ایده اش تبلیغ شود. چقدر بلاهت فکر میخواهد.
این عقبمانده های در پیتی که عمری کسی آدم حسابشون نکرده، از اینکه یک اروپایی یا آمریکایی آدم حسابشون کنه کلی کیف میکنند. این که یک غربی دوکلمه ای از اینها تعریف کند. برای همین هم مسلمانان آذربایجان و کشمیر و شیعیان پاکستان را گذاشتند و رفتند سراغ مسلمانان بوسنی هرزه گوین و کلی به آنها خدمت کردند. البته مسلمانان بوسنی که چه عرض کنم. باید صابون این هفت خطها به تن تان خورده باشد تا بدانید از چه صحبت میکنم. خلاصه اینکه همه آنها که به ایران امدند شنیده ام خانه و زندگی خوبی در اختیار دارند.
قضیه هیتلر هم چیزی است برخاسته از همین عقده قدیمی که در ایران کسی اخوند را ادم حساب نمیکرده. خامنه ای، رفسنجانی و بقیه شان همه اخوندهای دوزاری به معنای واقعی بودند. آخوندهای ناشناس یک مسجد ناشناس که دور و برشان را یک مشت آدمهای ساده دل از خودشان عقبمانده تر گرفته بود.
این هیتلر اگر زنده بود اصلا اینها را آدم حساب نمیکرد. اینها هنوز صابون نژادپرستی آلمانی به تن شان نخورده. هیتلر زمان جنگ جهانی دوم البته صحبت از نژاد آریایی میکرد اما منظورش ما ایرانی ها نبودیم. او ما ایرانی ها و مردم خاورمیانه را به آریایی بودن قبول نداشت و مشتی وحشی بحساب می آورد. زمان رضاشاه البته روابط ایران و رژیم هیتلری خوب بود اما آلمانها از سر خباثت باما دوستی میکردند. هیتلر نیاز داشت که عقب جبهه روسها را نا امن کند و به همین خاطر هم با رضاشاه نهایت همکاری را داشت. او توانست فرستادگان ایران از جمله اسفندیاری رئیس مجلس شورای ملی را حسابی خام کند و دو سه تا از همین حرفهای قلمبه سلمبه ی آریایی و نژاد پرستی به دمش ببندد و آنچنان چشم رژیم رضاشاه را کور کرد که علیرغم آنکه کشورهای دلسوز ایران توسط دیپلماتهای شان به دولت ایران هشدار میدادند که متفقین مترصد حمله به ایران هستند اما همین دولتمردان این هشدارها را جدی نگرفتند و رضاشاه را در بیخبری مطلق قرار دادند و بهانه لازم را برای حمله متفقین به ایران فراهم کردند. از جمله کسانی که از دیپلماتهای غربی هشدار گرفته بود یکی ساعد مراغه ای سفیر ایران در مسکو بود که هرچه با تلگراف رمز اخبار ناگوار را به تهران مخابره میکرد و در مورد آلمان ها هشدار میداد در پاسخ او اطمینان میدادند که ارتش قوی ایران توانایی جلوگیری از هرگونه تهدیدی را دارد. بالاخره مراغه ای خود راهی تهران میشود اما حرفش را گوش نمیکنند. زمان رضاشاه و دیدن چند لشگر زرهی آنچان فرماندهان را غره کرده بود که زیر گوش رضاشاه صحبت از پس گرفتن 17 شهر قفقاز از روسها را نیز میکردند. و همین یک نمونه سخن از زبان یک فرمانده نظامی حتا اگر برای لاف و گزاف هم باشد نشان دهنده پرت بودن آن فرد و در نتیجه نشان دهنده پرت بودن ملتی از دنیای پیرامونش است.
و سخن آخر اینکه نازی جماعت به هر فلسفه ای احمقانه که دارد با یهودی دشمنی میورزد این دشمنی کوچکترین ارتباطی به ما ندارد و ما نباید آلت دست چنین نگاهی باشیم. مشکل اعراب و اسرائیل یک مشکل ملی است نه نژادی و مذهبی. آنها بر سر زمین مشکل دارند نه مذهب. یاسر عرفات و عبدالناصر و صدام حسین مشکل شان با گلدامایر و موشه دایان مشکل ارضی بود نه دیدنی. این مشکل از زمانی بوی مذهب به خودش گرفته که آخوندهای ایران خودشان را نخود آش کردند.
نازیسم آلمانی اما همانقدر چشم دیدن ما ایرانی ها را ندارد که اسرائیلی ها و فلسطینی ها را. هیتلر اگر دستش میرسید پس از یهودی ها نسل بقیه مردم جهان که موهای مشکی داشتند را بر میانداخت و برایش ایرانی و چینی و ژاپنی و عقبمانده و جلو مانده تفاوتی نمیکرد. پس راه انداختن یک سایت نژاد پرستانه و تبلیغ نازیسم و راه انداختن یک سایت توسط ایرانی ها یک خودزنی است که از یک مشت آدم ندیدبدید بی سواد و نفهم سر میزند.
این عقبمانده های در پیتی که عمری کسی آدم حسابشون نکرده، از اینکه یک اروپایی یا آمریکایی آدم حسابشون کنه کلی کیف میکنند. این که یک غربی دوکلمه ای از اینها تعریف کند. برای همین هم مسلمانان آذربایجان و کشمیر و شیعیان پاکستان را گذاشتند و رفتند سراغ مسلمانان بوسنی هرزه گوین و کلی به آنها خدمت کردند. البته مسلمانان بوسنی که چه عرض کنم. باید صابون این هفت خطها به تن تان خورده باشد تا بدانید از چه صحبت میکنم. خلاصه اینکه همه آنها که به ایران امدند شنیده ام خانه و زندگی خوبی در اختیار دارند.
قضیه هیتلر هم چیزی است برخاسته از همین عقده قدیمی که در ایران کسی اخوند را ادم حساب نمیکرده. خامنه ای، رفسنجانی و بقیه شان همه اخوندهای دوزاری به معنای واقعی بودند. آخوندهای ناشناس یک مسجد ناشناس که دور و برشان را یک مشت آدمهای ساده دل از خودشان عقبمانده تر گرفته بود.
این هیتلر اگر زنده بود اصلا اینها را آدم حساب نمیکرد. اینها هنوز صابون نژادپرستی آلمانی به تن شان نخورده. هیتلر زمان جنگ جهانی دوم البته صحبت از نژاد آریایی میکرد اما منظورش ما ایرانی ها نبودیم. او ما ایرانی ها و مردم خاورمیانه را به آریایی بودن قبول نداشت و مشتی وحشی بحساب می آورد. زمان رضاشاه البته روابط ایران و رژیم هیتلری خوب بود اما آلمانها از سر خباثت باما دوستی میکردند. هیتلر نیاز داشت که عقب جبهه روسها را نا امن کند و به همین خاطر هم با رضاشاه نهایت همکاری را داشت. او توانست فرستادگان ایران از جمله اسفندیاری رئیس مجلس شورای ملی را حسابی خام کند و دو سه تا از همین حرفهای قلمبه سلمبه ی آریایی و نژاد پرستی به دمش ببندد و آنچنان چشم رژیم رضاشاه را کور کرد که علیرغم آنکه کشورهای دلسوز ایران توسط دیپلماتهای شان به دولت ایران هشدار میدادند که متفقین مترصد حمله به ایران هستند اما همین دولتمردان این هشدارها را جدی نگرفتند و رضاشاه را در بیخبری مطلق قرار دادند و بهانه لازم را برای حمله متفقین به ایران فراهم کردند. از جمله کسانی که از دیپلماتهای غربی هشدار گرفته بود یکی ساعد مراغه ای سفیر ایران در مسکو بود که هرچه با تلگراف رمز اخبار ناگوار را به تهران مخابره میکرد و در مورد آلمان ها هشدار میداد در پاسخ او اطمینان میدادند که ارتش قوی ایران توانایی جلوگیری از هرگونه تهدیدی را دارد. بالاخره مراغه ای خود راهی تهران میشود اما حرفش را گوش نمیکنند. زمان رضاشاه و دیدن چند لشگر زرهی آنچان فرماندهان را غره کرده بود که زیر گوش رضاشاه صحبت از پس گرفتن 17 شهر قفقاز از روسها را نیز میکردند. و همین یک نمونه سخن از زبان یک فرمانده نظامی حتا اگر برای لاف و گزاف هم باشد نشان دهنده پرت بودن آن فرد و در نتیجه نشان دهنده پرت بودن ملتی از دنیای پیرامونش است.
و سخن آخر اینکه نازی جماعت به هر فلسفه ای احمقانه که دارد با یهودی دشمنی میورزد این دشمنی کوچکترین ارتباطی به ما ندارد و ما نباید آلت دست چنین نگاهی باشیم. مشکل اعراب و اسرائیل یک مشکل ملی است نه نژادی و مذهبی. آنها بر سر زمین مشکل دارند نه مذهب. یاسر عرفات و عبدالناصر و صدام حسین مشکل شان با گلدامایر و موشه دایان مشکل ارضی بود نه دیدنی. این مشکل از زمانی بوی مذهب به خودش گرفته که آخوندهای ایران خودشان را نخود آش کردند.
نازیسم آلمانی اما همانقدر چشم دیدن ما ایرانی ها را ندارد که اسرائیلی ها و فلسطینی ها را. هیتلر اگر دستش میرسید پس از یهودی ها نسل بقیه مردم جهان که موهای مشکی داشتند را بر میانداخت و برایش ایرانی و چینی و ژاپنی و عقبمانده و جلو مانده تفاوتی نمیکرد. پس راه انداختن یک سایت نژاد پرستانه و تبلیغ نازیسم و راه انداختن یک سایت توسط ایرانی ها یک خودزنی است که از یک مشت آدم ندیدبدید بی سواد و نفهم سر میزند.
۱۳۸۹ آبان ۲۵, سهشنبه
خريد جهنم ، بهشت فروشي
در قرون وسطا کشیشان بهشت را به مردم می فروختند و مردم نادان هم با پرداخت هر مقدار پولی قسمتی از بهشت را از آن خود می کردند. فرد دانایی که از این نادانی مردم رنج می برد دست به هر عملی زد نتوانست مردم را از انجام این کار احمقانه باز دارد تا اینکه فکری به سرش زد… به کلیسا رفت و به کشیش مسئول فروش بهشت گفت:قیمت جهنم چقدره؟کشیش تعجب کرد و گفت: جهنم؟!مرد دانا گفت: بله جهنم.کشیش بدون هیچ فکری گفت: ۳ سکه مرد سراسیمه مبلغ را پرداخت کرد و گفت: لطفا سند جهنم را هم بدهید.کشیش روی کاغذ پاره ای نوشت: سند جهنم مرد با خوشحالی آن را گرفت از کلیسا خارج شد. به میدان شهر رفت و فریاد زد: من تمام جهنم رو خریدم این هم سند آن است. دیگر لازم نیست بهشت را بخرید چون من هیچ کس را داخل جهنم راه نمی دهم.
این شخص مارتین لوتر بود که با این حرکت، نه تنها ضربه ای به کسب و کار کلیسا زد، بلکه با پذیرش مشقات فراوان، خود را برای اینکه مردم را از گمراهی رها سازد، آماده کرد .
ادیان بهرنوعی برای سردمداران خویش، منبع کسب درامد هستند و این منبع کثیف درامد، تنها با استفاده از ساده لوحی مردم و نادان نگهداشتن مردم بدست میاید. در نتیجه، دینمداران، از هر نوع، تنها بفکر درامد خود هستند که حاصل از نادانی مردم است...
این شخص مارتین لوتر بود که با این حرکت، نه تنها ضربه ای به کسب و کار کلیسا زد، بلکه با پذیرش مشقات فراوان، خود را برای اینکه مردم را از گمراهی رها سازد، آماده کرد .
ادیان بهرنوعی برای سردمداران خویش، منبع کسب درامد هستند و این منبع کثیف درامد، تنها با استفاده از ساده لوحی مردم و نادان نگهداشتن مردم بدست میاید. در نتیجه، دینمداران، از هر نوع، تنها بفکر درامد خود هستند که حاصل از نادانی مردم است...
اشتراک در:
پستها (Atom)